سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/10/17
8:23 عصر

شب جانسوزعاشوراست امشب

بدست شیخ گنجی در دسته

سالها گفتیم ما از کربلا ، از شهید عشق و میدان بلا



از غمش بر سینه و بر سر زدیم ، بوسه بر گهواره اصغر زدیم


باز هم گفتیم : مظلوما ، حسین ! بی کس و بی بال و پر ، تنها حسین !


او ولی اینگونه در آنجا نبود ، با خدایش بود ، او تنها نبود


بود سیمرغی ، نه سیمرغ خیال ، داشت آن سیمرغ هفتاد و دو بال


کربلا پیچیده مثل راز بود ، بهترین ، غمگین ترین آواز بود


ما نفهمیدیم عمق راز را ، معنی زیباترین آواز را !


کربلا محدود شد بر سر زدن ، گل به سر مالیدن و پرپر زدن


تشنه لب گفتیم و هی خوردیم آب ، گریه کردن شد برای ما ثواب


کربلا یعنی دو نیرو خوب و بد ، یک طرف ایمان و یک سو دیو و دد


یک طرف علم و خدا و روشنی ، یک طرف جهل و سیاهی ، دشمنی


کربلا یعنی که فردا باز هم ، این حقیقت هست و این آواز هم


باز فردا کربلاها می رسد ، عشق می آید ، بلاها می رسد !


بعد از آن هم کربلا تکرار شد ، کربلاها در زمین بسیار شد


گرچه نامش بود نام دیگری ، نام دیگر داشت هر خون پیکری


باز هم از جغدهای خشمگین ، ریخت فوجی از کبوتر بر زمین


ما فقط در نینوا جا مانده ایم ، غافل از این کربلاها مانده ایم . . .