وقتی به من نگاه می کنی دل من پر درد می شودمیمیرد
وقتی نگاهت در نگاهم جای میگیرد رنگ من میپرد می لرزم
وقتی نقش تو در چشمم می نشیند پلک من می بندد میترسد
وقتی مردمک چشمانم تورا می خواند
اشک من میگیرد میریزد
وقتی نگاهت را به من گره می زنی
دست دل می لرزد رسوا می شود
وقتی تو نگاهم می کنی من به دنبال راه فرارم
بی قرارم وقتی بی دلیل به یادتم
دیوانه می شوم می خندم
وقتی روشنی چشم تو را می نگرم
به دنبال آن می دوم می گریزم
وقتی برق نگاهت ،نگاهم را می گیرد
پای من سست می شود بی جانم