دیگه هیچکی مث من غربت اینجا رو نداره
دیگه حرفای علاقــه همه مردن تو دلم
مث گنجیشکای بی لونه و بی جای محله
دیگه هیچ جا واسه من نیســت که برم
با تو بودن خیلی وقته که گذشته
بی تــــــو بودن مث بغض سرنوشته
دیگه اسم تو رو هی زمزمه کردن
واسه من نه تو میشه نه فرقی داره
بارونِ از سر شب همه اش می باره
تو گوشم داد میزنه ، همه اش می باره
میگه هیچکی مث من غربت اینجا رو نداره
زندگی ارزش این همه غمها رو نداره
دلم تنگ است این شبها ، یقین دارم که میدانی
دلم در آرزوی توست ، یقین دارم که میدانی