سفارش تبلیغ
صبا ویژن

87/9/9
2:57 عصر

زیارت خانه خدا

بدست شیخ گنجی در دسته

 

عارفی به زیارت خانه خدا می رفت. فرزندش گفت پدر مرا هم همراه خود ببر. پدر گفت: ای فرزند هنوز موقع حج تو نرسیده. فرزند اصرار زیاد کرد تا بالاخره با پدر همراه شد. دور خانه خدا که طواف می کردند فرزند از پدر پرسید پس خداوند کجاست؟ پدر رو به آسمان کرد و گفت اینجا.

پسر سر به سوی آسمان بلند کرد و در دم جان سپرد. پدر به گریه افتاد. از گوشه کعبه ندا در رسید تو برای زیارت خانه ما آمدی ولی فرزندت برای زیارت خودمان آمد و او نزد خود ماست.

 

 

باتشکرازکانون قرآن مسجدابوالفضل بوشهر


87/9/9
10:38 صبح

یک ربایی

بدست شیخ گنجی در دسته

بر جمالت همچنان من عاشق زارم هنوز

    ناله ای کز سوز عشقت داشتم دارم هنوز

    ای طبیب مهربان چون رنجه فرمودی قدم

    از سر بالین من مگذر که بیمارم هنوز

    


87/9/7
1:56 عصر

شایداین جمعه بیاید...شاید

بدست شیخ گنجی در دسته

طلوع می کند آن آفتاب پنهانی

زسمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست

شنیده ام که می آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر از هزار بار بهار

کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی

زهی جمال رخش کرده پرتو افشانی

به ماه چارده و آفتاب رخشانی

زهی ولی خدا قطب عالم امکان

جهان جود و کرم پیشوای یزدانی

ظهور قدرت دادار حجت بن حسن

که ظاهر است از او کبریای سبحانی

نجات امت مظلوم و خلق مستضعف

امید مردم محروم و فیض رحمانی

سپهر مجد و شرف شمس آسمان جلال

جمال غیب ابد شاه ملک امکانی

اگر چه پر شده عالم زفتنه و زفساد

مسلط اند به دنیا جنود شیطانی

به نام صلح و دموکراسی و وطن خواهی

زنند ضربه به شخصیت مسلمانی

گرفته است بشر راه انحراف و خطا

به هر مکان نگرم تیره است و ظلمانی

بگیرد ار همه اقطار محنت ایام

شب فراق شود هر چه بیش طولانی

بمان به جا و مشو ناامید چون آید

امام و منجی کل مقتدای پایانی

سلیل احمد مرسل همان کسی که خدا

عطا نموده به او منصب جهانبانی

جهان نجات دهد از فساد و استکبار

دوباره زنده کند راه و رسم انسانی

در آورد همگان زیر پرچم اسلام

نظام می نبود جز نظام قرآنی

ظهور می کند و می کند اساس ستم

کند زمین و زمان را زعدل نورانی

امیر معدلت آیین ومعدلت گستر

دهد نجات همه خلق از پریشانی

خوش آن زمانه و آن روزگار و آن ایام

خوش آن حکومت و آن عدل و عصر روحانی

 


87/9/6
10:1 صبح

من علی را دوست دارم

بدست شیخ گنجی در دسته

من علی را دوست دارم اما نه به خاطر اینکه حاکمی بود از حاکمان تاریخ
من علی را دوست دارم ولی نه به سبب قرابتش با پیامبر
 
من علی را دوست دارم اما نه از آن جهت که امام اول شیعیان است
من علی را دوست دارم اما دلیل ان کندن در خیبر در هنگامه نبرد نیست
من علی را دوست دارم زیرا او مظهر عدل و مروت سخاوت و جوانمردی بود
من علی را دوست دارم زیرا هر گز حتی به دشمن نیز جفا نمیکرد
من علی را دوست دارم  چون سهمیه مخالفان را نیز از بیت المال قطع نمیکرد و انان را
 
به زندان نمی افکند
من علی را دوست دارم چون دریای دلش با دیدن اشک یتیمی طوفانی میشد و اشک بر
 
چشمانش جاری
من علی را دوست دارم چون هنگامیکه بیوه زن رنجور حاکم را نفرین میکرد که به فکر او
 
نیست نه تنها بر نیاشفت و او را نیازرد بلکه چهره را به آتش نزدیک کرد و خود را ملامت
 
کرد که در حکومت او سری بر بالین میرود که شکمش سیر نیست و علی از آن بی خبر است
 
من علی را دوست دارم زیرا در برابر زیاده خواهی برادر تسلیم نشد و عقیل را بر اتش
 
دوزخ هشدار داد
 من علی را دوست دارم چون بر قاتل خویش نیز مهربان بود و فرزندان را هشدار داد تا
 
پس از او اگر خواهند قاتل را ببخشند و یا فقط مجازات معمول  را روا دارند
 
من علی را دوست دارم چون او حتی دغدغه غذای قاتل خویش را هم داشت
 
من علی را دوست دارم زیرا در هنگام تعیین جانشین خلیفه دوم برای رسیدن به قدرت
 
حتی حاضر نشد یک دروغ بگوید
من علی را دوست دارم زیرا ارزش  دنیوی حکومت برای او از اب بینی بز کوهی هم کمتر
 
بود
من علی را دوست دارم چون بر خلاف همه زمامداران تاریخ خود نیز کار میکرد
چه دوست داشتنی است آن : مردی که وقتی چهره در نقاب خاک کشید عدالت نیز با او
 
مدفون شد

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >