برای آخرین سفر، چه دل شکسته می روی

 

چقدر گریه می چکد از کوله بار چشم تو

 

و من چه پیر می شوم در انتظار چشم تو

 

نگاه خیس پنجره میان کوچه وا شده

 

دچار بغض بدرقه اسیر درد ها شده

 

عشق ضجه می زند میان گریه های من

 

گره بزن تن مرا به تارو پود این سفر

 ویا دل مرا بگیرو با خودت ببر